زباله میریزید، درختها را قطع میکنید، دو قدم راه هم پیادهروی نمیکنید و هی با ماشین اینطرف و آنطرف میروید، هی گاز گلخانهای تولید میکنید و... با این کارهایتان مرا مریض کردهاید.
عوض تشکرتان است؟! من که یک عمر مثل مادر، شما را به آغوش گرفتهام تا در هوا معلق نمانید، من که کوهها برایم چون میخهایی شدند که شما با آرامش روی من زندگی کنید، این است جواب خوبیهایم؟
آخر با لایهی اوزون چه کار داشتید؟ من یکی که هنوز نفهمیدم چهطور سوراخش کردهاید!
قناریها را میاندازید توی قفس، میگذاریدشان توی اتاق که برایتان آواز بخوانند؟
بالأخره تلافیاش را سرتان درمیآورم!
زینب عطایی، ۱۳ ساله از سنقر
عکس: معصومه کارگر از رفسنجان